شعر
30 دی 1391 توسط نبیان
شیعیان بر سر زنید، شد عزای دیگری / کشته ی زهر جفا شد امام عسکری
از جفای معتمد، پر زخون دل ها شده / در عزای عسکری، سامره غوغا شده
آجرک الله یا بقیه الله
مهدي اي روشني ديده کجائي پسرم
اي به درياي الهي تو يگانه گهرم
تو بيا در برم اين لحظه ي آخر بنشين
تا که از زهر جفا پاره ببيني جگرم
آتش معتمد آن گونه زده شعله به جان
که ز سوز شرر و سوختنش با خبرم
يک وقت چشمش باز کرد امام حسن عسکري (ع) ديد ميوه ي دلش مهدي کنارش دارد اشک مي ريزد . امّا يا امام عسکري شما چشم باز کردي ميوه ي دلت را ديدي امّا لا يوم کيومک يا اباعبدالله ، قربان حسين بروم وقتي ميان گودال قتلگاه چشمش باز کرد ديد قاتل روي سينه اش نشسته با شمشير بالاي سرش ايستاده است.